کمیته رفاهی
 

شلیک به قلب احساسات

- نظرات : بدون نظر - بازدید [ 427 ] - شنبه, 11 خرداد 1398
شلیک به قلب احساسات

یک بار دیگر فوتبال ایران شاهد رخ دادن اتفاقات تلخ در دیدار تیم‌های سپاهان و پرسپولیس بود. از قبل پیش‌بینی می‌شد که اینطور شود. اینکه صندلی&zwnj...

یک بار دیگر فوتبال ایران شاهد رخ دادن اتفاقات تلخ در دیدار تیم‌های سپاهان و پرسپولیس بود.

از قبل پیش‌بینی می‌شد که اینطور شود. اینکه صندلی‌ها روی هوا باشد یا شیشه‌های ماشین خرد شود. آجر پرتاب و فحاشی شود. سری بشکند یا چشمی کور شود. زنجیر و قمه و چاقو در کار باشد. «خفت‌گیری» شود؛ یعنی بلیتی را بگیرند و پاره کنند. فضا, فضای درگیری باشد, در حدی که از ترس، لباس رنگی‌ زیر پیراهن باشد تا دیده نشود.

نتیجه فوتبال دیگر در مرز مستطیل سبز نمی‌گنجد, فوتبال در ایران پا را از گلیمش درازتر کرده, رفته تا جمجمه کودک, فوتبال دیگر باید خون به راه بیندازد. اصلا اگر اینطور نباشد فوتبال بازی نشده و همه «مسخره بازی» است. اینجا فوتبال یک رقابت در داخل زمین است و یک جنگ در خارج!

قبل از بازی هیچ‌کس راضی به ریخته شدن یک قطره خون از بینی کسی نبود! خون‌ بینی که هیچ, سر شکست, چشم آسیب دید, چاقو زده و چاقو خورده شد. ماشین آتش گرفت و بهتر است بگوییم که به قلب فوتبال شلیک شد. همان شلیک‌هایی که چند روزی است به صدر اخبار رسیده است. شلیک‌هایی که آدم می‌کُشد, فوتبال می‌کُشد و کاری به رفاقت و رقابت ندارد.

پیش‌بینی می‌شد که در هشتم خرداد‌ماه یک مسابقه مهیج فوتبال به یک تراژدی تلخ اجتماعی تبدیل شود. هیجان و دوستی و رقابت در رودخانهِ دوباره جان گرفته زاینده رود غرق و در عوض خشم و توهین و دعوا زاده شد. بازهم عکاس‌ها تصاویر تکراری و خبرنگاران گزارش‌های تکراری از یک مسابقه فوتبال ارسال کردند, مسائلی که اینقدر دارد تکرار می‌شود تا عادت شود, یک اپیدمی, یک مرض ناخوشایند و غیر معمول.

پیش‌بینی می‌شد که ناجور شود, آخر از قبل جنگ راه افتاده بود. از بازیِ قبل, از قبلِ بازی! بازی یک ماه پیش خونین و پرتلفات بوده, پس باید انتقام گرفته می‌شد. قبل بازی چه؟! چه کسانی در آتش این جنگ دمیدند؟ مدیر, مسئول, مربی, بازیکن یا همان یک هواداری که در فضای مجازی رجز خوانده؟ چه کسی در عصبانی کردن عصبانی‌ها, در کینه توزی انتقام گیران نقش داشت؟ کلاه خود را قاضی می‌کنید؟ مردم مصدوم شدند,‌ خون ریخت و چشمی آسیب دید! ماشینی اسقاط شد, «پلاک تهرانی» که شاید تمام سرمایه یک عکاس یا خبرنگار باشد. عکاس‌ها معمولاً برای کار به ورزشگاه می‌آیند, نه دعوا و نه ضرر.

چقدر حواس‌مان به حرفی که از دهان خارج می‌کنیم هست؟ چه قبل از بازی چه بعد از بازی, می‌دانید که مردم برای واکنش منتظر کنش شما هستند؟ قانون سوم نیوتون است, هر عملی عکس‌العملی دارد. آیا ابایی نداریم از فرافکنی‌هایی که باعث زنجیر کشیدن یک هوادار احساسی می‌شود؟

راستی می‌دانید وقتی حرف از مهندسی شدن نتایج می‌زنید دارید احساسات هواداران را مهندسی می‌کنید؟ نه امروز و نه فقط یک فرد خاص که در گذشته هم همین حرف‌ها را عده‌ای دیگر می‌زدند. هم شاکی می‌شوید, هم مدعی‌العموم, هم قاضی و  هم دادستان, خسته نشدید از اینکه همه کارها که یک تنه انجام می‌دهید؟ هم تصمیم می‌گیرید, هم متهم می‌کنید، هم محکوم می‌کنید و هم رای صادر می‌کنید. کاری به اشخاص نداریم, مخاطب ما هر کسی است که حرفش جنجال درست کرده و احساسات را به سمت تنش برده است.

فوتبال، چهارشنبه شب یک بار دیگر مُرد, بهتر است بگویم کشته شد. به قلب احساسات شلیک شد و نابودش کرد. حالا فوتبال مقتول است و قاتلش همان‌‌هایی هستند که با حرف‌ها و رفتارهای متناقض‌شان، احساسات را مهندسی می‌کنند.

حتما از پدر بزرگ‌ها یا قدیمی‌ها شنیده‌ایم که فوتبال عجب چیز مسخره‌ای است. این جمله که «22 نفر دنبال یک توپ می‌افتند و چه به تو می‌رسد؟» اینکه «پولش را یکی دیگر می‌گیرد و غصه‌اش را چرا تو می‌خوری؟» کاش فقط غصه برای هوادار می‌ماند, الان هم غصه می‌ماند و هم درد و خون و خسارت. الان احتمال دارد برای هوادار چشمی بماند که دیگر شاید نبیند. خلاصه اینکه این فوتبال چه هست که باعث این رنج و درد باید شود؟  شاید الان لازم باشد که همه ما معشوقان فوتبال یک بار دیگر به حرف‌های پدر بزرگ در ذهن پاسخ بدهیم و به این فکر کنیم که شاید او راست می‌گفت و واقعاً این فوتبال ارزش اینقدر بال بال زدن را نداشته است.

بهتر است بنشینیم گوشه‌ای و فکر کنیم که آیا فوتبال اینقدر ارزش دارد که با اظهارت‌ یا طرفداری‌های بی منطق‌مان، هم خود فوتبال را به نابودی بکشانیم و هم خیلی‌های دیگر را؟ بهتر است کلاه‌مان را قاضی کنیم, البته اگر کلاهی برای قضاوت داشته باشیم!

مرتبط با موضوع

گالری عکس

جدول